گریه های تو برام فایده نداره
برو که دیگه تو رو شناختمت
بگو به کی بگم گفتنیامو , حالا که به حرف حسودا باختمت
من تو ی شهر آرزوهام, واسه تو یه قصر طلایی ساخته بودم
به چه شوقی, به چه ذوقی, قلب و دین و ایمونمو باخته بودم
برو دیگه دوست ندارم, اسمتو نمی خوام بیارم
برو دیگه نمی خوام به یادت, چشمامو روی هم بذارم
هردفعه یکی در می زنه, عکس تو میاد به یادمن
که میومدی با یه گل سرخ,دمدمای صبح سراغ من
چه بچه گونه نگام می کردی, نگاتو باور میکردم
دوباره می رفتی, من تو سکوتم گلاتو پرپر می کردم
قصه های منو تو تمومه اما, یه روز تو تنها می شینی
حریر عشق گذشتمو, تو آینه ها می بینی
اما دیگه نیست اون که اشکاتو
می بوسید و تو براش نفس بودی
اونی که براش فرش زمینو یه سایه بون با تو بس بودی