مرا ببوس، مرا ببوس
برای آخرین بار، تو را خدا نگهدار که میروم به سوی سرنوشت
بهار ما گذشته، گذشتهها گذشته، منم به جستجوی سرنوشت
در میان توفان هم پیمان با قایقرانها
گذشته از جان باید بگذشت از توفانها
به نیمه شبها دارم با یارم پیمانها
که بر فروزم آتشها در کوهستانها
شب سیه سفر کنم، ز تیره ره گذر کنم
نگرتو ای گل من، سرشک غم بدامن، برای من میفکن
دختر زیبا امشب بر تو مهمانم، در پیش تو میمانم، تا لب بگذاری بر لب من
دختر زیبا از برق نگاه تو، اشگ بی گناه تو، روشن سازد یک امشب من
ستاره مرد سپیده دم، به رسم یک اشاره، نهاده دیده برهم،
میان پرنیان غنوده بود.
در آخرین نگاهش نگاه بی گناهش، سرود واپسین سروده بود.
بین که من از این پس دل در راه دیگر دارم.
به راه دیگر شوری دیگر در سر دارم
به صبح روشن باید از آن دل بردارم، که عهد خونین با صبحی
روشنتر دارم… ها
مراببوس
این بوسه وداع
بوی خون میدهد